هرچند سربه زیر… ولی سرفراز بود/ زینب قیام کرده چون از پا نشسته نیست

0
973

بعد از حادثه عاشورا حماسه زینب کبری شروع شد و با خطبه های آتشین و صلابت بی مثال خود توانست عاشورا را تکمیل کند و صدای این قیام سرنوشت ساز را به تمام عالم برساند. روز دوازدهم محرم یعنی تنها پس از دو روز از حادثه عظیم عاشورا کاروان اسرا وارد شهر کوفه شد و حضرت زینب خطبه ای حیدری وار در آن شعر خیانت و جفا ایراد کرد که کوفه را به هم ریخت.

بعد از حادثه عاشورا حماسه زینب کبری شروع شد و با خطبه های آتشین و صلابت بی مثال خود توانست عاشورا را تکمیل کند و صدای این قیام سرنوشت ساز را به تمام عالم برساند. روز دوازدهم محرم یعنی تنها پس از دو روز از حادثه عظیم عاشورا کاروان اسرا وارد شهر کوفه شد و حضرت زینب خطبه ای حیدری وار در آن شعر خیانت و جفا ایراد کرد که کوفه را به هم ریخت.

حضرت زینب (س) پس از واقعه کربلا و مصیبتی بزرگ که در آن عزیزان خود را از دست داده بود، با حیایی کامل و سخنوری وارسته و در هیبت یک انسان عصمت مآب ظاهر می شوند و تابلوی واقعی از زبان گویای امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام را به نمایش می گذارند. با یک کلام و دستور آن حضرت همه مردم و حاضران مجبور به سکوت می‌شوند. حضرت زینب (س) به مردم اشاره کردند که ساکت شوید و ناگهان نفس ها در سینه ها حبس شد و زنگ شتران از صدا افتاد، و سپس خطبه را آغاز نمود.

متن عربی خطبه حضرت زینب (س) به این شرح است:

ثُمَّ قَالَتْ بَعْدَ حَمْدِ اللَّهِ تَعَالَى وَالصَّلَاهِ عَلَى رَسُولِهِ (ص):

أما بعد : یَا أَهْلَ الْکُوفَهِ یَا أَهْلَ الْخَتْلِ وَالْغَدْرِ وَالْخَذْلِ أَلَا فَلَا رَقَأَتِ الْعَبْرَهُ وَلَا هَدَأَتِ الزَّفْرَهُ إِنَّمَا مَثَلُکُمْ کَمَثَلِ الَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ أَنْکاثاً تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ هَلْ فِیکُمْ إِلَّا الصَّلَفُ وَالْعُجْبُ وَالشَّنَفُ وَالْکَذِبُ وَمَلَقُ الْإِمَاءِ وَغَمْزُ الْأَعْدَاءِ أَوْ کَمَرْعًى عَلَى دِمْنَهٍ أَوْ کَفِضَّهٍ عَلَى مَلْحُودَهٍ أَلَا بِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ وَفِی الْعَذَابِ أَنْتُمْ خَالِدُونَ أتَبْکُونَ أَخِی؟! أَجَلْ، وَاللَّهِ فَابْکُوا فَإِنَّکُمْ أَحْرَى بِالْبُکَاءِ فَابْکُوا کَثِیراً وَاضْحَکُوا قَلِیلًا فَقَدْ أَبْلَیْتُمْ بِعَارِهَا وَمَنَیْتُمْ بِشَنَارِهَا وَلَنْ تَرْحَضُوهَا أَبَداً وَأَنَّى تَرْحَضُونَ قُتِلَ سَلِیلُ خَاتَمِ النُّبُوَّهِ وَمَعْدِنِ الرِّسَالَهِ وَسَیِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ وَمَلَاذُ حَرْبِکُمْ وَمَعَاذُ حِزْبِکُمْ وَمَقَرُّ سِلْمِکُمْ وَآسِی کَلْمِکُمْ وَمَفْزَعُ نَازِلَتِکُمْ وَالْمَرْجِعُ إِلَیْهِ عِنْدَ مُقَاتَلَتِکُمْ- وَمَدَرَهُ حُجَجِکُمْ وَمَنَارُ مَحَجَّتِکُمْ أَلَا سَاءَ مَا قَدَّمَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ وَسَاءَ مَا تَزِرُونَ لِیَوْمِ بَعْثِکُمُ فَتَعْساً تَعْساً وَنَکْساً نَکْساً لَقَدْ خَابَ السَّعْیُ وَتَبَّتِ الْأَیْدِی وَخَسِرَتِ الصَّفْقَهُ وَبُؤْتُمْ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ* وَضُرِبَتْ عَلَیْکُمُ الذِّلَّهُ وَالْمَسْکَنَهُ أَ تَدْرُونَ وَیْلَکُمْ أَیَّ کَبِدٍ لِمُحَمَّدٍ ص فَرَثْتُمْ وَأَیَّ عَهْدٍ نَکَثْتُمْ وَأَیَّ کَرِیمَهٍ لَهُ أَبْرَزْتُمْ وَأَیَّ حُرْمَهٍ لَهُ هَتَکْتُمْ وَأَیَّ دَمٍ لَهُ سَفَکْتُمْ أَ فَعَجِبْتُمْ أَنْ تُمْطِرَ السَّمَاءُ دَماً وَلَعَذابُ الْآخِرَهِ أَخْزى‏ وَهُمْ لا یُنْصَرُونَ- فَلَا یَسْتَخِفَّنَّکُمُ الْمَهَلُ فَإِنَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَا یَحْفِزُهُ الْبِدَارُ «۳» وَلَا یُخْشَى عَلَیْهِ فَوْتُ النَّارِ کَلَّا إِنَّ رَبَّکَ لَنَا وَلَهُمْ لَبِالْمِرْصادِ ثُمَّ أَنْشَأَتْ تَقُولُ (ع‏):
مَا ذَا تَقُولُونَ إِذْ قَالَ النَّبِیُّ لَکُمْ مَا ذَا صَنَعْتُمْ وَأَنْتُمْ آخِرُ الْأُمَمِ‏
بِأَهْلِ بَیْتِی وَأَوْلَادِی وَتَکْرِمَتِی مِنْهُمْ أُسَارَى وَمِنْهُمْ ضُرِّجُوا بِدَمٍ‏
مَا کَانَ ذَاکَ جَزَائِی إِذْ نَصَحْتُ لَکُمْ أَنْ تَخْلُفُونِی بِسُوءٍ فِی ذَوِی رَحِمِی‏
إِنِّی لَأَخْشَى عَلَیْکُمْ أَنْ یَحُلَّ بِکُمْ مِثْلُ الْعَذَابِ الَّذِی أَوْدَى عَلَى إِرَمٍ‏ ثُمَّ وَلَّتْ عَنْهُمْ- قَالَ حِذْیَمٌ فَرَأَیْتُ النَّاسَ حَیَارَى قَدْ رَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْوَاهِهِمْ فَالْتَفَتَ إِلَیَّ شَیْخٌ فِی جَانِبِی یَبْکِی وَقَدِ اخْضَلَّتْ لِحْیَتُهُ بِالْبُکَاءِ وَیَدُهُ مَرْفُوعَهٌ إِلَى السَّمَاءِ وَهُوَ یَقُولُ بِأَبِی وَأُمِّی کُهُولُهُمْ خَیْرُ کُهُولٍ وَنِسَاؤُهُمْ خَیْرُ نِسَاءٍ وَشَبَابُهُمْ خَیْرُ شَبَابٍ وَنَسْلُهُمْ نَسْلٌ کَرِیمٌ وَفَضْلُهُمْ فَضْلٌ عَظِیمٌ ثُمَّ أَنْشَدَ:
کُهُولُکُمْ خَیْرُ الْکُهُولِ وَنَسْلُکُمْ إِذَا عُدَّ نَسْلٌ لَا یَبُورُ وَلَا یَخْزَى‏ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ یَا عَمَّهِ اسْکُتِی فَفِی الْبَاقِی مِنَ الْمَاضِی اعْتِبَارٌ وَأَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَهٌ غَیْرُ مُعَلَّمَهٍ فَهِمَهٌ غَیْرُ مُفَهَّمَهٍ إِنَّ الْبُکَاءَ وَالْحَنِینَ لَا یَرُدَّانِ مَنْ قَدْ أَبَادَهُ الدَّهْرُ فَسَکَتَتْ- ثُمَّ نَزَلَ (ع) وَضَرَبَ فُسْطَاطَهُ وَأَنْزَلَ نِسَاءَهُ وَدَخَلَ الْفُسْطَاطَ.

ترجمه خطبه حضرت زینب (س) در دروازه کوفه این چنین است:

ستایش از آن خداست و درود بر پدرم محمد و خاندان پاک و نیکوکارش.
اما بعد: ای مردم کوفه،‌ای مردمان حیله گر و خیانت کار! گریه می‌کنید؟ اشک چشمانتان خشک نشود و ناله هایتان آرام نگیرد. همانا که کار شما مانند آن زنی است که رشتۀ خود را پس از محکم یافتن، یکی یکی از هم می‌گسست، شما نیز سوگندهای خود را در میان خویش، وسیلۀ فریب و تقلب ساخته اید. آیا در میان شما جز وقاحت و رسوایی، سینه‌های آکنده از کینه، دو رویی و تملق، همچون زبان پردازی کنیزکان و ذلت و حقارت در برابر دشمنان چیز دیگری نیز یافت می‌شود؟ یا همچون سبزه‌هایی هستید که ریشه در فضولات حیوانی داشته یا همچون جنازۀ دفن شده‌ای که روی قبرش را با نقره تزیین نموده باشند؟ چه بد توشه‌ای برای آخرت فرستاده اید؛ توشه‌ای که همان خشم و سخط خدا است و در عذاب جاویدان خواهید بود. گریه می‌کنید؟ زار می‌زنید؟ آری به خدا سوگند که باید گریه کنید، پس بسیار بگریید و کمتر بخندید. چرا که دامان خود را به ننگ و عار جنایتی آلوده اید که ننگ و پلیدی آن را از دامان خود تا ابد نتوانید شست. و چگونه می‌توانید ننگ حاصل از کشتن فرزند رسول خدا(ص)، خاتم پیامبران، معدن رسالت، و سرور جوانان اهل بهشت را از دامان خود بزدایید؟ کسی که پناه مومنان شما، فریادرس در بلایای شما، مشعل فروزان استدلال شما بر حق و حقیقت و یاور شما در هنگام قحطی و خشکسالی بود. چه بار سنگین و بدی بر دوش خود نهادید، پس رحمت خدایی از شما دور و دورتر باد. که تلاشتان بیهوده، دستانتان بریده، معامله تان قرین زیان گردیده است، خود را به خشم خدا گرفتار نموده و بدین ترتیب خواری و درماندگی بر شما لازم آمده است. وای بر شما‌ای مردم کوفه! آیا می‌دانید چه جگری از رسول خدا دریده‌اید؟ چه زنان و دختران با عفت و وقاری را از خاندان او به کوچه و بازار کشانده‌اید؟! چه خونی از آن حضرت بر زمین ریخته‌اید؟! و چه حرمتی از او شکسته‌اید؟! شما این جنایت فجیع را بی‌پرده و آشکار به انجام رسانید؛ جنایتی که سر آغاز جنایات دیگری در تاریخ گشته، سیاه، تاریک و جبران ناپذیر بوده، تمام سطح زمین و وسعت آسمان را پر کرده است. آیا از اینکه آسمان خون باریده تعجب می‌کنید؟ در حالی که عذاب آخرت در مقایسه با این امر، بسیار شدیدتر و خوار کننده‌تر است و در آن روز کسی به یاری شما نخواهد آمد. پس مهلت‌هایی که خدای متعال به شما می‌دهد موجب خوشی شما نگردد، چرا که خدا در عذاب کردن بندگان خود شتاب نمی‌کند، چون ترسی از پایمال شدن خون و ازدست رفتن زمان انتقام ندارد و همانا که خدای شما همیشه در کمین است.

آنگاه حضرت زینب(س) این اشعار را خواند: اگر پیامبر از شما بپرسد، این چه کارى بود که کردید با آنکه شما امت [پیامبرِ] آخر الزمان بودید [و بر دیگر امت‌ها شرافت داشتید]، چه پاسخ خواهید داد؟ شما چه کردید با اهل بیت و فرزندان و عزیزان من؟! جمعى را به اسارت بردید و گروهى را به خون آغشته کردید. این پاداش من نبود ـ با آنکه من خیرخواه شما بودم ـ اینکه در حق خویشاوندانم این‌گونه به من جفا کنید. من مى ترسم همان عذابى که قوم «اِرَم» را به نابودى کشاند، بر شما نیز فرود آید.

زینب کبرى(س) پس از این خطابه جانسوز، روى از آنان برگرداند. در این حال، مردم را دیدم که حیرت‌زده‌اند و از اندوه و پشیمانى، دست به دندان مى گزند. حِذْیَم مى افزاید: به کنارم نگریستم، پیرمردى را دیدم که اشک مى‌ریزد و محاسنش با قطرات اشکش تر شده بود. در همان حال دستان خود را به آسمان بلند کرد و گفت: پدر و مادرم فداى شما باد! پیرانتان بهترین پیران، زنانتان بهترین زنان و جوانانتان بهترین جوانان‌اند. دودمان شما کریم و بزرگوار و فضل و منزلت شما بزرگ و عظیم است. آنگاه این بیت را خواند: پیران شما بهترین پیران و دودمان شما نیز بهترین دودمانند و در میان همه تبارها و نسلها، هرگز تبار شما نابود و بى اعتبار نخواهند شد.

امام زین العابدین(ع) رو به عمه اش کرد و فرمود: «عمه جان آرام بگیر، سرگذشت گذشتگان براى آنان که مانده‌اند مایه عبرت است. خداى را سپاس که تو عالمه تعلیم ندیده و خردمندِ خرد نیاموزیده‌اى. گریه و زارى، آنان را که رفته‌اند به ما باز نمى گرداند» با این سخنِ امام چهارم(ع)، زینب(س) آرام گرفت و حرفی نزد.

حضرت زینب (س) پس از واقعه کربلا از هر فرصتی برا روشنگری و معرفی حق و باطل تلاش کردند و برای خارج کردن مردم از  توهم دینداری ، خطبه های استوار و مستحکم  ارائه می کند. ایشان علاوه بر کوفه، در شام و در مجلس یزید ملعون هم بر طبل ظلمت، غفلت و تزویر و جهل مرکب آنها می کوبد تا شاید چشم ها کور نشود و گوش ها کر نگردد. اما این جماعت همان اهل «صم و بکم و لا یعقلون» هستند و فقدان بصیرت.(منبع: بحارالانوار، علامه مجلسی)

اینفوگرافی خطبه حضرت زینب در کوفه

رهبر معظم انقلاب در سخنانی حماسه زینب کبری سلام الله علیها را اینگونه توصیف می کند: « حماسه‌ی زینب کبری (سلام الله علیها) است که مکمّل حماسه‌ی عاشورا است؛ بلکه به یک معنا حماسه‌ای که بی‌بی زینب کبری (سلام الله علیها) به‌وجود آورد، احیاکننده و نگه‌دارنده‌ی حماسه‌ی عاشورا شد. عظمت کار زینب کبری (علیهاالسّلام) را نمیشود در مقایسه‌ی با بقیّه‌ی حوادث بزرگ تاریخ سنجید؛ باید آن را در مقایسه‌ی با خود حادثه‌ی عاشورا سنجید؛ و انصافاً این دو عِدل یکدیگرند. این انسان باعظمت، این بانوی بزرگ اسلام بلکه بشریّت، توانست در مقابل کوه سنگین مصائب، قامت خود را استوار و برافراشته نگه‌دارد؛ حتّی لرزشی هم در صدای این بانوی بزرگ از این‌همه حادثه پدید نیامد؛ هم در مواجهه‌ی با دشمنان، هم در مواجهه‌ی با مصیبت و حوادث تلخ، مثل یک قلّه‌ی سرافراز استواری ایستاد؛ درس شد، الگو شد، پیشوا شد، پیشرو شد. در بازار کوفه، در حال اسارت، آن خطبه‌ی شگفت‌آور را ایراد کرد: «یا اَهلَ‌الکوفَهِ یا اَهلَ الخَتلِ و الغَدرِ اَ تَبکونَ، اَلا فَلا رَقأَتِ العَبرَهُ وَ لاهَدَأَتِ الزَّفرَهُ اِنَّما مَثَلُکُم کَمَثَلِ التِی نَقَضَت غَزلَها مِن بَعدِ قُوَّهٍ اَنکاثاً» تا آخر؛(۱) لفظ مثل پولادْ محکم، معنا مثل آبِ روان تا اعماق جانها می‌نشیند. در آن‌چنان وضعیّتی زینب کبری مثل خود امیرالمؤمنین حرف زد؛ تکان داد دلها را، جانها را و تاریخ را؛ این سخن ماند در تاریخ؛ این در مقابل مردم در محمل اسارت. بعد هم، هم در مقابل ابن‌زیاد در کوفه، هم چند هفته بعد در مقابل یزید در شام، با آن‌چنان قدرتی سخن گفت که، هم دشمن را تحقیر کرد، هم سختی‌هایی را که دشمن تحمیل کرده بود، تحقیر کرد. شما میخواهید خاندان پیغمبر را به خیال باطل خودتان مغلوب کنید، منکوب کنید، ذلیل کنید؟ لِلهِ العِزَّهُ وَ لِرَسولِهِ وَ لِلمُؤِمنین.(۲) مجسّمه‌ی عزّت است زینب کبری، همچنان‌که حسین بن علی (علیه‌السّلام) در کربلا، در روز عاشورا مجسّمه‌ی عزّت بود. نگاه او به حوادث با نگاه دیگران فرق دارد؛ [ با] آن‌همه مصیبت، وقتی دشمن میخواهد او را شماتت کند، میگوید: ما رَاَیتُ اِلّا جَمیلاً؛(۳) آنچه دیدم زیبا بود؛ شهادت بود، داغ بود، امّا در راه خدا بود، برای حفظ اسلام بود، ایجاد یک جریانی بود در طول تاریخ تا امّت اسلام بفهمند که چه‌کار باید بکنند، چگونه باید حرکت کنند، چگونه باید بایستند. این کارِ بزرگِ حماسه‌ی زینبی است. أَمَّا بَعْدُ یَا أَهْلَ الْکُوفَهِ یَا أَهْلَ الْخَتْلِ وَ الْغَدْرِ وَ الْخَذْلِ أَلَا فَلَا رَقَأَتِ الْعَبْرَهُ وَ لَا هَدَأَتِ الزَّفْرَهُ إِنَّمَا مَثَلُکُمْ کَمَثَلِ الَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ أَنْکاثاً. حضرت زینب سلام الله علیها در خطبه‌ای به مردم کوفه فرمودند: امّا بعد، ای مردم کوفه، ای مردم خیانتکار و پیمان شکن و بی‌غیرت، اشکتان خشک نشود و ناله‌هایتان آرام نگیرد، مثل شما همانند آن زنی است که رشته خود را پس از محکم تابیدن از هم باز کرد.

«فقال‌ابْنُ زِیَادٍ کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیکِ وَ أَهْلِ بَیْتِکِ فَقَالَتْ مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا…»

هنگامی که اهل بیت امام حسین(علیه‌السلام) در مجلس ابن زیاد وارد شدند، ابن زیاد رو کرد به حضرت زینب(س) و گفت: کار خدا را نسبت به برادر و خاندانت چگونه دیدی؟ حضرت زینب علیها السّلام فرمود: من جز نیکویی و زیبایی چیزی ندیدم.

همچنین ایشان در سخنرانی دیگری خطبه غراء حضرت زینب را اینگونه توصیف می کند.

محمد مهدی خانمحمدی از شاعران جوان کشورمان در قصیده ای غرّاء شکوه حضرت زینب سلام الله علیها را اینگونه توصیف می کند:

 دمید گرد و غبار سپاهیان سحر

گرفت قلعه ی شب را تمامی لشکر

در ازدحام فلک، برق فجر پیدا شد

رها شدند از آن تیرگی هزار اختر

سپیده سر زد و با لطف و مهربانی خویش

کشید پرده ای از نور روی  قرص قمر

به دوش کوه بر آمد ملیکه ی مشرق

طلوع کرد و جهان را گرفت سرتا سر

به شکر فتح خودش بر سر زمین پاشید

بدون هیچ دریغی هزار  سکه ی زر

چه خلقتی است شگفتا! چه آیه ای، عظمی

به فتح صبح قسم خورده خالق اکبر

قسم به صبح که خورشید شام زینب بود

بزرگوار ، شکوه آفرین، بلند نظر

بهوش باش که برخاست محکمات علی

بلند شد که قیامش به پا کند محشر

بلند شد، سخنش را نشاند بر کرسی

نیاز نیست که باشد خطیب بر منبر

بلند شد همه بت ها به لرزه افتادند

مگر که رفت علی روی دوش پیغمبر؟

کلام موجز او واژه واژه پر اعجاز

به گوش می رسد آیات سوره ی کوثر

شبیه بود به تسبیح، رشته ی سخنش

به جای لفظ بهم وصل کرده در و گهر

مگر که روح الامین سوره قیامت خواند

که کاخ ظلم شد از این کلام زیر و زبر

خطاب کرد: «انا بنت قامع الکفره

ورثت حجب الکوثر و منطق الحیدر

منم همان که جگر گوشه نبی خداست

تویی نواده ی آن زن که می درید جگر

رسیده کار به جایی که هم کلام تو ام

منی که هم سخنم نیست از ملک کمتر

کنیز های تو در کاخ ها نشسته به تخت

عزیز های پیمبر اسیر کوه و کمر

اسیر در غل و زنجیر کودکان یتیم؟

ندای روح الامین میرسد:فلا تقهر»

به پای خطبه ی غراء ذوالفقاری او

سپاه شب زده انداخت بی اراده سپر

هنوز می رسد از شام برق خورشیدش

اگر مسافر صبحی ببند بار سفر

 مرکب و قلم و کاغذ و مضامین، سرخ

 رسیده نامه ی خون از کبوتری بی سر

من الغریب می آید نمانده وقت خضاب

حبیب های حرم را خبر کنید خبر

مدافعان حرم بوده ایم نسل به نسل

رسیده  قبضه ی شمشیر از پدر به پسر

اگر چه سر بدهد قصه اش به سر نرسد

که شیعه حب علی را گرفته از مادر

چه  می شود که علی جان به ما سری بزنی

شهید چشم تو باشیم لحظه ی آخر

حکایت من و عشق تو هم چنان باقی ست

اگر چه باز به پایان رسید این دفتر

مجید تال یکی دیگر از شاعران جوان کشورمان شکوه حضرت زینب در اسارت را اینگونه بیان می کند:

با دست بسته هست ولی دست بسته نیست

گر چه سرش شکسته ولی سرشکسته نیست

هرچند سربه زیر… ولی سرفراز بود

زینب قیام کرده چون از پا نشسته نیست

رنج سفر ،خطر، غم بازار،چشم شوم

داغ سه ساله دیده ولی باز خسته نیست

حتی اگر به صورت او سنگ می خورد

هیهات بند معجرش از هم گسسته نیست

حلقه وصل/

پاسخ دادن

دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را وارد کنید

− 2 = 8