دخترکی بود سه چهارساله شبی از خواب بیدار شد
و بهانه ی پدرش حسین بن علی (ع) را گرفت.
یزید ملعون خوابیده بود و با حالت عصبانیت گفت: سرپدرش را برایش ببرید.
آن دخترک پرسید این چیست؟
فرستاده یزیدگفت: سرپدرتوست
آن دخترک ترسید و فریاد زد و بلند بلند گریه می کرد
آن قدر برای پدر شیرین زبانی کرد که خاموش شد.
همه خیال کردند به خواب رفته
اما از دنیا رفته بود
وشبانه او را غسل دادند
و در همان خرابه دفنش کردند.
کامل بهایی، ج۲، ص۱۷۹
بعد از این ماجرا قبر حضرت رقیه (س) چونان خورشیدی در میان ظلمتِ ظلمِ امویان روشنایی به خلق می بخشید و اولین پناهگاه شیعیان در مرکز حکومت امویان شد. همان قبر و بازگویی کیفیت شهادت حضرت رقیه (س) باعث برملاشدن ظلم های امویان به خاندان اهلیت و زنده شدن پیام امام حسین (ع) شد.